روزنوشت جمعه
































دلنوشته های دخترمردادی

سلام دوست جونیا خوبین؟

امروز صبح ساعت 9بیدارشدم و مامانم گوشی رو اورد گفت زنگ بزن به امین ببین کجان خاطرنشون کنم امین داییمه و 23سالشه و فوق العاده باهم رابطه خوبی داریم زنگ زدم گفت طبسیم اخه رفتند مسافرتشـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه    دلم خیلی براشون تنگ شده موندم چهارسال دانشگاه روچه شکلی بایدتحمل کنم؟بعدش اومدم و وب گردی و وب رو آپ کردم  
بعدش رفتم اهنگ گوش دادم و اومدم دوباره تونت و ناهار خوردم ونماز خوندم بعدش به بطالت گذشت خیلی کلافه شده بودم یکم اس بازی ودوباره وبگردی  
بعدش هم که ساعت هفت وبیست دقیقه بازی پرسپولیس و ملوان شروع شد از اونجایی که من پرسپولیسی دو آتیشه و طرفدار علی داییم کلی حرص میخوردم تایک صحنه خراب میشد بیخیال بازی شدم واومدم نمازخوندم و آماده شدیم رفتیم فروشگاه خرید و اومدم توماشین داداشم گفت پرسپولیس دقیقه 75 عالیشاه گل زده کلی خوشحال شدم وخداروشکرگفتم اومدیم خونه و وسایل ها رو مرتب کردم و شام خوردم واومدم نت گردی و بعدش هم لالا ... 

شب خوبی داشته باشین شبتون پرستاره  شکلکـــْـ هایِ هلــن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ جمعه 25 مرداد 1392سـاعت 23:39 نويسنده فهیمه| |

Design by: pinktools.ir